برای دیدن فرهنگ لغت معین و همچنین معانی کلمات و اسم ها، میتوانید از فرم جستجو و یا لیست اسامی استفاده نمایید.
همچنین برای آشنایی با قوانین نام شرکت و انتخابی بهتر ، به صفحه انتخاب اسم شرکت مراجعه نمایید.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,097)
یک هزارم
(یِ یا یَ. هِ رُ) (عد. کسری) یک قسمت از هزار قسمت، هزار یک.
یک هشتم
(یِ یا یَ. هَ تُ) (عد. کسری) یک جزء از هشت، هشت یکم.
یک هفتادم
(یِ یا یَ. هَ دُ) (عد. کسری) یک جز از هفتاد جز، هفتاد یک.
یک هوا
(یِ یا یَ. هَ)
۱- (ص مر.) جایی که هوای آن تغییر نکند.
۲- (ق مر.) (عا.) مقدار اندک، اندازه کوچک تر: فلانی یک هوا از شما بلندتر است.
یک وجبی
(~. وَ جَ) (ص نسب.) (عا.)
۱- به قدر یک وجب.
۲- بسیار کوتاه قد.
یک ور
(~. وَ) (ق مر.) (عا.)
۱- یک سو، یک طرف.
۲- کج، متمایل.
یک وری
(~. وَ) (ص نسب.) یک طرفی، متمایل به یک جهت.
یک پهلو
(~. پَ)
۱- (ص.) (عا.) لجوج، یک دنده.
۲- (اِ.) به یک طرف دراز کشیدن.
یک چند
(~. چَ) (ق.) مدتی، روزگاری.
یک کاره
(~. رِ) (ص مر.) (ق مر.)(عا.)بی - جهت، بیهوده، کار بی معنی.
یک کاسه
(~. س)(ق مر.)(عا.)یک جا، کلی.
یک کلمه
(~. کَ لِ مِ) [ فا - ع. ] (ق مر.) متحد، یک سخن، یک زبان، متحدالقول.
یک گره
(~. گِ رِ) (ص مر.) هم پیمان، متحد.
یکان
(~.)
۱- (ق.) یک یک.
۲- (ص.) یگانه، تک، منفرد.
یکایک
(~. ~.) (ق.) یک یک، یکی پس از دیگری.
یکبار
(~.) (ق.)
۱- یک دفعه، مقابل دو بار.
۲- بی خبر، غفلتاً.
یکبار مصرف
(~. مَ رَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) ویژه مصرف کردن برای یک نوبت.
یکباره
(~. رِ) (ق.)
۱- یک دفعه، یکبار.
۲- ناگهان.
۳- به کلی، تمامی، همه.
یکبارگی
(~. رِ) (حامص.)
۱- ناگهانی.
۲- همگی، همه.
یکتا
(~.) (ص مر.)
۱- تنها.
۲- بی نظیر، بی مانند.